دختر تنها
سرد بود و دخترک اینبار ماشین نداشت تا بلافاصله سوار بشه و بخاریش رو روشن
کنه و به سمت خونه بره. از محل کارش هم هیچ وسیله ای وجود نداشت و مجبور
بود تا ? جایی پیاده بره. راه افتاد تا به جایی رسید که می دونست تاکسی ها
ایستادن. ولی به جای تاکسی فقط آدم می دید حتی اتوبوس هم وجود نداشت و
صف طویلی از آدمایی که منتظر ماشین ایستاده بودن و از سرما میلرزیدن رو فقط
می دید. با خودش فکر کرد اگه صبر کنم تا تاکسی یا اتوبوس بیاد احتمالا ساعت
?? شب می رسم خونه. ولی چاره ای نداشت و به صف ملحق شد و در همون
لحظه متوجه تاکسیا و ماشینهای شخصی زیادی شد که به جای سوار کردن مردم
داد می زدند دربست دربست! چند نفر از پشت سری های دخترک پیشنهاد کردن:
میاین ? نفر بشیم دربست بگیریم؟
دخترک با خودش گفت فکر بدی نیست کرایه ی ماشین ??? تومانه حالا اگه بخواد
اندازه ی آژانس هم از ما پول بگیره باید نفری ???? بدیم که بازم بهتر از ساعت
?? رسیدنه و گفت: باشه.
? نفری به سمت یکی از ماشینها رفتن و یکیشون پرسید: آقا دربست؟
راننده گفت: بفرمایید
-چقدر میگیرید اگه تا ... برید؟
-????? تومان
-بله؟
-گفتم ????? تومان
- اقا اگر ما آژانس هم بگیریم ? یا ? هزار تومان ازمون میگیره.
-همینی که هست خانوم می خوای سوار شو نمی خوای به سلامت. می بینی که
همه ی تاکسیا اومدن دارن دربستی کار می کنن. هه !
و در همون لحظه دخترک صدای یکی دیگه از راننده ها رو شنید که می گفت: ولشون
کن محمود. بالاخره سردشون می شه با التماس می گن آقا ما هرچقدر که بگی
می دیم فقط ما رو برسون خونه.